رونمایی از جانک
سلام گل مادر. مادر جون دیروز رهسپار سفر حج شد و الان داره تو هوای پر سوز و عشق مدینه نفس می کشه. الهی که یکی از بهترین سفرهاش باشه. عزیز مادر. دیگه دارم به لحظه ی رونمایی از تو وروجک نزدیک می شم. شانزدهم نوبت سونو دارم و البته هنوز سر دوبعدی یا سه بعدی بودنش با خودم کل کل. جدیدا کنجکاوی همه بیش از پیش تحریک شده و یه جورایی همه قبل از احوال پرسی از من سریع می رن سر سوال جنسیت تو و تا می شنون که نمی دونم هنوز معلوم نیست شروع می کنن به حدس زدن های خاله خان باجی گونه!!!!! از روی فرم بینی و فرم شکم و فرم صورت و خلاصه هی می بافن و می دوزن. از همه جالب ترها پیرترها و سنتی ترها هستند که جنسیت بچه رو ارثی می دونن و می گن لابد به مامانش رفته و تا پنجمین بچتو هم تعیین جنسیت می کنند. مامانی هر بار که هر کی یه چیزی راجع به جنسیتت می گه لجم می گیره. اصلا به دیگران چه که تو چی هستی. تو هر چی که باشی چه دختر چه پسر عزیز دل مامان بابایی. کی می دونه من چی کشیدم تا تو بیای. کی می دونه انتظار یعنی چی؟ مگه اونی که کشیده باشه. بی دردا چی از درد می فهمن. به قول شاعر " کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل ها" . کی می تونه بعد از اون همه انتظار بگه دختر می خوام ، پسر می خوام ! من فقط بچه می خوام یه بچه ی گوگولی و سالم و ناز. تو این لجظه شماری برای دیدار مجددمون من زندگی رو عین یه تیکه شکلات خوش طعم ذره ذره مزه می کنم تا موعدش برسه و چشمم به دیدن روی ماهت روشن بشه. فقط از خدا یه چیز می خوام. سلامتیت سلامتیت سلامتیت. الهی دورت بگردم شیرین تر از عسل مادر